اعلامیه «جمعیت انقلابی زنان افغانستان» (راوا)


خون اجمل به گردن دولت خاین است



وحوش بی بال و دم طالبی بالاخره سراجمل نقشبندی خبرنگار بسیار جوان را از تنش جدا ساختند. قلب زخمی مردم ما زخمی دیگر برداشت اما بر آگاهی آنان از ماهیت کثیف و ضد انسانی طالبان چیزی افزوده نگشت. آنان مزدوران پلید، بیسواد و درنده خویی اند که ده سال است به سان جرثومه‌ی «ائتلاف شمال»، سرزمین ما را آلوده کرده اند. ولی گردن زدن اجمل شاید یک جهت تازه از جهات کمتر آشکار شده‌ی طالبان خاین را آفتابی ساخت: طالبان با وصف آنهمه ادعاهای به اصطلاح «پور افغانی» و «مردانگی» و «غیرتی» بودن ثابت نمودند که در «نامردی» و بی‌غیرتی دست کمی از برادران «ائتلاف شمال»‌ شان ندارند. آنان یک خارجی را در مقابل دو ملیون دالر رها کردند، دومی را در برابر رهایی پنچ تن لیکن اول راننده‌ی بینوا و سپس اجمل افغانی بی‌پول و بی‌کس و بی‌حکومت و بی‌حامی را که بر او اتهام معمول «جاسوسی» را هم نزدند، در کمال درنده خویی و شرفباختگی سر بریدند.

Ajmal Naqshbandi was killed by brutal Taliban
اجمل نقشبندی را طالبان خون‌آشام سر بریدند

اگر چه از دولت بنیادگرا بوی و پرفساد آقای کرزی انتظار نبود که به اندازه خبرنگار ایتالیایی برای نجات اجمل تلاش کند، ولی به یقین تا این حد بی‌اعتنایی و برخورد خاینانه به مسئله از سوی حامد کرزی، کابینه و مشخصاً رنگین سپنتا و اهل مطبوعات نیز در تصور کسی نمی‌گنجید.

حامدکرزی و کابینه باید رهایی ۵ نفر از خطرناکترین آدمکشان طالبی را حتماً وابسته به رهایی همراه افغانی خبرنگار ایتالیایی می‌کردند. و وقتی به علت بی‌ارزش بودن خون اجمل برای شان چنین نشد، رهایی چند طالب درجه دوم معامله احمقانه را احمقانه تر نکرده و لااقل این حسن را داشت که کرزی و کابینه خاینش خون خارجی را خون و خون یک جوان افغان را شاش نمی‌پندارند. درست همان تفاوتی که بین خون غربی و خون افغان برای امریکا و متحدانش وجود دارد. کرزی نه اعضای خانواده اجمل را دید و نه به مجلس سوگواری او حاضر شد. بدینترتیب او طناب محکومیتی دیگر را به گردن اضافه کرد. کاملا طبیعی بود که خانواده اجمل او را قاتل دلبند شان بدانند.

رنگین خان سپنتا فرمود که اگر طالبان خود او را هم بگیرند و درخواست‌هایی کنند دولت نباید هیچیک از درخواستهای آنان را بپذیرد! ای کاش او یا ارجمندیش در چنگ طالبان بیفتد تا مردم به راستی ببینند این فرد چقدر دل و گرده دارد و چقدر راست میگوید. او که گفته می‌شود در دوران جوانیش به بزدلی شهرت داشت و به همین علت هم مرتد شد و از مبارزه دست کشید و حتی به نجاست خوری احمدشاه مسعود وغیره سران «ائتلاف شمال» تنزل کرد تا در مقام وزارت باقی بماند، معلوم نیست از کجا و چگونه ناگهان به پهلوان غیور بدل شده است. مثل حامدکرزی این چوبک دست راستش هم باید جواب بدهد که چرا به خاطر یک خارجی معامله باید انجام بگیرد اما برای اجمل جوان و بیگناه نه؟ فقط آنگاه که دخترک یا بچه گک این فرد یا هر وزیر و والی و سفیر یا سیاف و قانونی و ربانی و دوستم و خلیلی و... یا روشنفکران تسلیم طلب و سازشکار که در کام طالبان بیفتند، خواهیم دید که چقدر از این اکت‌ها و «کاکه»‌نمایی‌های بازاری به خرج خواهند داد.

اگر عناصری معلوم الحال مانند نادر نادری پلاکات تهوع آور و زننده «رسانه‌ها دشمن نیستند» را بالا بگیرد (چرا دشمن نباشند. رسانه های آزادیخواه باید از سوی طالبان دشمن انگاشته شوند)، تعجبی ندارد. اما شرم بر اتحادیه‌های خبرنگاران که حتی پس از شهادت اجمل هم با زبان تملق، با زبان خالد پشتون درباره طالبان سخن گفتند و در واقع اشتباه را از همکاران خود دانستند که شرایط را در نظر نمی‌گیرند و خود را به گیرطلبه کرام می‌دهند که آنان هم مجبور میشوند آنان را بکشند!

با توجه به اینکه در کشور یک دولت خاین بنیادگرا زده حاکم است، خواستار معجزه از اهل مطبوعات نیستیم ولی کم از کم آنان زبانی سازشکارانه و پر مداهنه در قبال طالبان را بایستی عار و بی‌عرضگی می‌دانستند. اینان متوجه نیستند که اگر هزار بار هم خود را زیر پای طالبان بیندازند، از سوی چشم سرمه‌ای‌ها بخشوده نخواهند شد چرا که اهل مطبوعات گناه کبیره‌ی چاپ عکس بنی بشر را مرتکب میشوند که کفر است و سزایش مرگ!

از آنان نمیخواهیم آنقدر شریف و جانباز باشند که به قول شاملو کفن بپوشند و در برابر توفان سیاه دژخیمان طالبی و «ائتلاف شمال» بایستند. اما آنان باید بدانند که یاد اجمل با فاتحه گیری او در مسجد عملی بی‌ارزش است. آنان باید با مجالس متعدد یادبود و نوشته‌ها در کلیه رسانه ها به ارتقای آگاهی و بسیج مردم بر ضد بنیادگرایی طالبی و «ائتلاف شمال»‌ و کلیه روشنفکران چاکر این دو کمپ خاین و جنایتکار می‌پرداختند؛ باید تمام وکیلان ولسی جرگه و وزیران و مطبوعاتچی‌های خاین را که گلو می‌درند طالبان هم «افغان بچیان» اند و مثل رنگین سپنتا ریاکارانه اظهار میدارند «وقتی خبر کشته شدن یک طالب را میشنوم مثل اینست که خبر مرگ فرزندم را بشنوم»، افشا مینمودند که به خاطر دستیابی به دموکراسی و بهروزی، گلیم «افغان بچیان» قاتل و قرون وسطایی و میهنفروش از نوع طالبی یا «ائتلاف شمال»‌ی و پرچمی و خلقی و گلبدینی باید از این کشور برای ابد برچیده شود؛ که روی وزیرک خاین سیاه، اگر دروغ نمیگویی پس چرا آتش بس با طالبان را اعلان نمیکنی که دیگر «عذاب» نکشی؛ باید توطئه‌های دولت دایر بر تقسیم بندی جنایت پیشگان طالبی و گلبدینی به خوب و بد و مذاکره با آنان و نیز «جبهه ملی» را که مجمع خاینان ملی و جلادان و جاسوسان از هر قماشی اند برملا و با قاطعانه ترین لحن محکوم مینمودند؛ وقتش بود که دیگر سکوت نسبت به ایدئولوگهای شیک و در غرب نشسته‌ی طالبان نظیر داکتر هاشمیان، نرشیرنگارگر، جنرال صافی،‌ مصداق، لیلا هولمز و... را شکسته و آنان را به مثابه روشنفکران قومپرست بی وجدان و وقیح رسوا سازند؛ و...

هیچ فرد و جمع و نهاد رسانه‌ای میهنپرست، ضد بنیادگرا و مردمی نمیتواند و نباید در برابر تبهکاران مذهبی و غیر مذهبی موضعی بی طرف – که ادعایی کاملاً کاذب و عوامفریبانه است – اختیار کند. تنها اشک و اندوه آن قلمبدستان و خبرنگاران و فعالان سیاسی برای اجمل نقشبندی ریاکارانه نخواهد بود که سازش با طالبان و «ائتلاف شمال» را فرومایگی و سرشکستگی ابدی تلقی کرده و در مبارزه علیه آنان مصمم باشند .

«جمعیت انقلابی زنان افغانستان» (راوا) خود را در ماتم خانواده اجمل و هموطنان آزادیخواه ما شریک میداند. اما طبق معمول برای آنان صبر و حوصله تمنا نمیکنیم بلکه برعکس به آنان ندا سر میدهیم که وفاداری به خون معصوم اجمل و اجمل‌ها صرفا با به پا خاستن برای واژگونی طالبان و «ائتلاف شمال» خون آشام و مالکان خارجی شان میسر است و بس که ضامن پایان یافتن تیره‌بختی و بی‌پناهی و تباهی مردم و وطن ما نیز خواهد بود.

جمعيت انقلابی زنان افغانستان (راوا)

۲۲ حمل ۱۳۸۶ - ۱۱ اپریل ۲۰۰۷






[Home Page] [راوا در مطبوعات] [کتابهايی در باره راوا] [ساير اسناد راوا] [صفحات فارسی]